صبح 23 نوامبر یک صبحی متفاوت برام بود. از ساعت 6 صبح رفتیم کنار ساحل ورزش کردیم و آرش مثل یه مربی پا به پای من میدوید. تمام این روزها برام درست مثل یه فیلمی میمونه که انگار خیلی وقت بود منتظر تماشاش بودم.
وقتی به این دوره ها و آینده شغلیم فکر میکنم، تلاش های آرمسترانگ درست روبروی چشام قرار میگیره. همه چی منظم و مرتبه و برنامه ریزی شده است و هیچی بهتر از این نمیشه.
درسته که قرار نیست مثل آرمسترانگ فضانورد بشم ولی این شرایط و خاص بودن شغلم باعث شده احساس کنم که دارم همون روزایی رو میگذرونم که آرمسترانگ اون سالها گذرونده بود.
این تمام اون چیزی بود که میخواستم و بیش از پیش به کاری که دارم انجام میدم اطمینان دارم و افتخار میکنم. و عالی تر از همه اینا اینکه پدر و مادرم از من راضی هستن و این برام کافیه.
هر جا اراده ای هست حتما راهی هم هست.
درباره این سایت