حال و هوای دیواری که برلین را به دو قسمت تبدیل کرد از برلین دور نمی شود.

تاریخ شهر هیچ وقت از فضایش نمی گریزد. جایی همان حوالی پرسه می زند تا پیدایش کنی.

من این حس را خیلی اوقات تجربه کرده ام. وقتی از کنار شهر مرند رد می شوم می توانم بوی غمگین روزهایی رو که با هم قطرانم در آن شهر داشتم، را حس کنم. روزهایی که در آنجا همگیمان شکسته شدیم .

یا وقتی اتوبان همت در تهران را به سمت بالا می روم و از کنار تمام آن خاطرات تلخی که در سال 92 داشتم میگذرم. روزهایی که برای من جز افسردگی و اضطراب چیز دیگری را به همراه نداشت.

برلینم. توی خیابان سوفیا. نزدیک به یکی از مهم ترین ایستگاه هایی که تنها بیست و پنج سال پیش غرب امپریالیستی تحت نفوذ انگلیس، فرانسه و آمریکا را به شرق ماتم زده، سرد و کمونیستی تحت فرمان شوروی وصل می کرد. البته اتصال تحت تدابیر شدید امنیتی ! مبادا یک شرقی وارد غرب شود.

قصه عجیبی است این حماقت و قساوت حکومت ها. قدرتمدارهایی که به خودشان اجازه می دهند به دلایلی مثل ایدئولوژی یا دین برای زندگی مردم، نحوه پوشش، نحوه خوراک، مکان زندگی و بچه دارشدنشان تصمیم بگیرند و نظارت کنند.

نظارت هایی که استفراغ آدم را در می آورند.

باید تنها بخواهی تا این خاطره ها را که از شهر جدا نمی شوند ببینی. بدون تعصب. بدون پیش داوری. آن وقت می توانی تاریخ که هر جا تکرار می شود را ببینی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سلامت باش پزشکی موزيک بان پاییز دانلود پنجره چوبی varzesh درموردبرش آسفالت برش بتن اینجاکلیک کنید نوین کامپیوتر موزیک جار