سال دوم دبیرستان بود که به خاطر معلم ریاضی نه چندان محبوبمان ، به طور کلی از ریاضیات متنفر شدم. البته ناگفته نماند که از همان دوران ابتدایی زمانیکه مادرم کتابهای قطور تست ریاضی را برایم میگرفت تا در امتحانات مدارس تیزهوشان موفق شوم، حس خوبی به این درس نداشتم و یادم هست همیشه با شنیدن نام ریاضی، استرس سرتاسر وجودم را فرا میگرفت اما کم کم سعی کردم برای مطالعه این درس در خودم علاقه ایجاد کنم. که این ایجاد علاقه در من جواب داد و باعث شد که در دوران دانشگاه جزو بهترین های رشته خودم باشم و با انگشت در سرتاسر دانشگاه نشانم بدهند :))

به دوم دبیرستان که رسیدیم ، با بی رحمی تمام در درس ریاضیات 2 رفوزه شدم و تمام دنیا بر سرم خراب شد. منی که تا به حال با نمرات درخسان ، الگوی تمام هم سن و سالهای خانواده بودم، حالا انگشت نمای دوست و آشنا شده بودم. زندگی برایم تاریک تر از فضای بی کران هستی شده بود و پدرم را مقصر این ماجرا میدانستم و مدام با خودم میگفتم که چرا انتخابِ رشته ریاضی را به من تحمیل کردید و نتوانستم رشته مورد علاقه ام را انتخاب کنم.

تابستان آن سال برایم تلخ ترین تابستان طول عمرم بود، چرا که مجبور بودم با عده ای از هم کلاسی هایی که رفوزه شده بودند و تا آن روز قبولشان نداشتم و خودم را همیشه یک سر و گردن بالاتر از آنها میپنداشتم، به کلاسهای تقویتی ریاضی بروم. این واقعا بی رحمی بود و احساس میکردم برایم دسیسه چینی کرده اند. اما چه میتوانستم بکنم؟ آیا انتخاب دیگری داشتم؟ نه اصلا!!! هیچ چاره ای نداشتم جز اینکه این شرایط را بپذیرم.

بالاخره بعد از مدتی تصمیم گرفتم که شجاعتم را جمع کنم و با پدر و مادرم در مورد تصمیم تغییر رشته ام صحبت کنم. مادر مهربانم همیشه نسبت به پدرم دید مثبت تری دارد و سعی میکند از تصمیماتم استقبال کند، البته نه در مورد همه آنها.!!

بعد از صحبت با مادرم ، تصمیم بر این شد که مادرم با مشاور مدرسه در این مورد صحبت کند و اگر او صلاح دیدِ لازم را برای مادرم بیان کرد ، در این صورت من آزاد هستم که رشته تجربی را انتخاب کنم! مشاور مدرسه و زنده یاد ناظم عزیزم، با این کار به شدت مخالفت کرده بودند و با توصیف ویژگی های ممتاز بودن من، به مادرم اطمینان خاطر داده بودند که پسرتان از پس این کار بر می آید و شک نکنید که او لایق بهترین هاست و با انتخاب رشته تجربی، آینده او را به سوی نابودی سوق ندهید!!!  

با این وضعیت کاملا مشخص بود که تصمیم انتخاب رشته منتفی ست و من مجبور بودم که تابستان آن سال را با کلاسهای تقویتی و مطالعه ریاضیات 2 به پایان برسانم. آخر سر توانستم با نمره 14 قبول شوم و ادامه این راه را در پیش بگیرم.

بعد از آن ماجرا، در طی این سالها چندین بار دوباره به این فکر افتاده ام که استارت پزشکی را بزنم ولی هم شرایط و هم کوتاهی هایی که از طرف خودم شده ، ادامه راه را برایم میسر نکرده است و از میانه راه برگشته ام.

علم پزشکی و پزشک شدن برایم همانند یک کتاب مقدس است و کسی چه میداند ، شاید روزی دوباره در این راه قدم بگذارم و به عنوان یک پزشک از این جهان خداحافظی کنم. در این صورت است که میتوانم بگویم تو توانستی و لایقش بودی و این همه تلاش ارزشش را داشت.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

چرک نویس ها 09197977577 | تعمیر و ارتقاع فلزیاب پیمکس | PiMax 2 | PiMax 3 ASIAMUSIC Michele Elizabeth My Note Book... اخبار داعش David